آیا ولایت فقیه، برداشت فقهی برخی از فقها از بعضی روایات است؟[1]
با دقّت و ژرف اندیشی در پاسخ پرسش های این بخش، می توان دریافت که ادّعای بالا، بهره و حظّی از واقعیت ندارد، و نمی توان ولایت فقیه را محصولِ برداشتِ فقهیِ چند فقیه شمرد. بحث ولایت فقیه بحث تداوم و استمرار امامت در عصر غیبت است. سخن در آن است که وقتی خورشید عصمت پنهان بود، وظایفِ رهبریِ اجتماعیِ وی را، که قابل تعطیل نیست، چه کسی باید انجام دهد؟ همان گونه که شیعه این ادعای اهل سنّت را که (پیامبر برای پس از رحلت خود، فردی معین ننموده و بدون تعیین تکلیف، جامعه را به حال خود رها نموده است)، خلاف حکمت و خردورزی می داند و بیان می دارد که (چگونه خلیفه ی اوّل متفطّنِ ضرورتِ تعیینِ تکلیف برای خلافت پس از خویش می باشد، ولی رسول اکرم(صلی الله علیه وآله)تا این اندازه از آینده نگری بی بهره است؟) همین گونه، بحث درباره ی پس از حادثه ی عظیم غیبت مطرح خواهد شد که، آیا می توان پذیرفت که با پنهان شدن ولی عصر (عج) از چشمان شیعیان، برای آنان تعیین تکلیف نشده است و به حال خود رها گشته اند؟ چنین نظریه ای، علاوه بر آن که بر خلاف حکمت و خرد است و عقل آن را مردود می داند، بررسی متون فقهی، از همان ابتدا تا کنون نیز، آن را رد می کند و بررسی تاریخی نشان می دهد که سال ها پیش از وقوع غیبت، اهل بیت(علیهم السلام)در اندیشه ی آماده نمودن پیروان خویش برای این حادثه ی بزرگ بوده و با سوق دادن مردم به سوی فقیهانِ تربیت یافته در مکتب وحیانی خویش، در آنان آمادگی لازم را فراهم آورده اند؛ لذا از همان اوان غیبت کبری، فقیهانِ بزرگ، بحث ولایت فقیه را مطرح کرده اند و تاریخ طرح آن با تاریخِ تکوین و گسترشِ فقهِ اهل بیت(علیهم السلام)گره خورده است و از فقیهان با عنوان نایبان عام و منصوبان حاکم شرع و مانند آن یاد کرده اند.[2] شیخ مفید، در تمامی ابواب فقه، معتقد است که در صورت پنهان بودن سلطان عادل و امام معصوم(علیه السلام)فقیهِ عادلِ دارای شرایط، جمیعِ امورِ مربوط به ولایت تشریعی وی را می تواند عهده دار شود. آیا می توان گفت ولایت فقیه تنها یک برداشت فقهی از چند روایت است؟! اگر چنین است، چگونه محقّق ثانی ولایت را اجماعی می داند و صاحب مفتاح الکرامة، بر نیابت فقیه، ادّعای اجماع می کند؟[3] آیا یک برداشتِ کوچکِ فقهیِ چند فقیه را می توان مطلبی اجماعی و مربوط به همه ی فقها دانست؟ آیا می توان پذیرفت فقیه بزرگی چون صاحب جواهر، برداشت فقهی چند فقیه را، اقتضایِ ذوق فقاهت، و تردید در آن را ناشی از نچشیدن طعم فقاهت بداند؟![4] اگر مسئله ی ولایت فقیه، به این سستی است که به راحتی می توان آن را متزلزل کرد، چگونه فقیه فرزانه ای همچون امام خمینی(رحمه الله) آن را به قدری روشن و بدیهی می بیند که تصوّرش را موجب تصدیق و پذیرش آن می داند؟[5] اگر کسی بدون غرض، به چنین کلماتی[6] که درباره ی ولایت فقیه و جایگاه مستحکم آن در معارف و فقه شیعه ابراز شده است نگاه کند، انصاف آن است که حتّی به ذهنش هم خطور نمی کند که مطلب، مربوط به فهمِ شخصیِ چند فقیهِ انگشت شمار، از روایاتی اندک باشد و این گونه برخورد، با چنین مطلب مستحکم و ریشه داری، غیر علمی و بی انصافی است. از آنچه گذشت، نادرستی این ادّعا که (برداشت فقهیِ چند فقیه از تعدادی روایات و استنتاج ولایت فقیه از آنها، به شدّت متأثّر از شیوه ی کشورداری غالب محیط پیرامون آنان بوده است.)[7] آشکار می گردد. در حقیقت، گوینده می خواهد با این ادّعا تلویحاً ولایت فقیه را نظریه ای استبدادی، سلطنتی و سرکوب کننده معرفی کند که بر اثر زندگی امثال نراقی(رحمه الله) و امام خمینی(رحمه الله) در حکومت های سلطنتی قاجاریه و پهلوی، پدید آمده است. آیا به راستی جایز است که انسان نظریه ای را که به هر دلیل مورد پسندش نیست، این چنین رد کند؟ در حالی که مطلب از مسلّمات و ضروریات فقه است و همه آن را پذیرفته اند و اگر اختلافی در بین است، نسبت به سعه و ضیق شعاع آن است. پی نوشتها: [1] محسن کدیور، دغدغه های حکومت دینی، ص 165. [2] ر.ک: همین، جواب سوال 9. [3] مفتاح الکرامة فی شرح قواعد العلامة، ج 10، ص 21. [4] جواهر الکلام، ج 21، ص 297. [5] امام خمینی، کتاب البیع، ج 2، ص 467. [6] برای آگاهی بیش تر با سخن تعدادی از فقها که بحث نیابت عامّه را از اجماعیات و مسلّمات فقهی دانسته اند، ر.ک: محمد سروش، دین و دولت در اندیشه ی اسلامی، ص 546549. [7] محسن کدیور، همان. منبع: ولایت فقیه، مصطفی جعفرپیشه فرد، نشر مرکز مطالعات و پژوهش های فرهنگی حوزه علمیه (1381).
عنوان سوال:

آیا ولایت فقیه، برداشت فقهی برخی از فقها از بعضی روایات است؟[1]


پاسخ:

با دقّت و ژرف اندیشی در پاسخ پرسش های این بخش، می توان دریافت که ادّعای بالا، بهره و حظّی از واقعیت ندارد، و نمی توان ولایت فقیه را محصولِ برداشتِ فقهیِ چند فقیه شمرد. بحث ولایت فقیه بحث تداوم و استمرار امامت در عصر غیبت است. سخن در آن است که وقتی خورشید عصمت پنهان بود، وظایفِ رهبریِ اجتماعیِ وی را، که قابل تعطیل نیست، چه کسی باید انجام دهد؟
همان گونه که شیعه این ادعای اهل سنّت را که (پیامبر برای پس از رحلت خود، فردی معین ننموده و بدون تعیین تکلیف، جامعه را به حال خود رها نموده است)، خلاف حکمت و خردورزی می داند و بیان می دارد که (چگونه خلیفه ی اوّل متفطّنِ ضرورتِ تعیینِ تکلیف برای خلافت پس از خویش می باشد، ولی رسول اکرم(صلی الله علیه وآله)تا این اندازه از آینده نگری بی بهره است؟) همین گونه، بحث درباره ی پس از حادثه ی عظیم غیبت مطرح خواهد شد که، آیا می توان پذیرفت که با پنهان شدن ولی عصر (عج) از چشمان شیعیان، برای آنان تعیین تکلیف نشده است و به حال خود رها گشته اند؟
چنین نظریه ای، علاوه بر آن که بر خلاف حکمت و خرد است و عقل آن را مردود می داند، بررسی متون فقهی، از همان ابتدا تا کنون نیز، آن را رد می کند و بررسی تاریخی نشان می دهد که سال ها پیش از وقوع غیبت، اهل بیت(علیهم السلام)در اندیشه ی آماده نمودن پیروان خویش برای این حادثه ی بزرگ بوده و با سوق دادن مردم به سوی فقیهانِ تربیت یافته در مکتب وحیانی خویش، در آنان آمادگی لازم را فراهم آورده اند؛ لذا از همان اوان غیبت کبری، فقیهانِ بزرگ، بحث ولایت فقیه را مطرح کرده اند و تاریخ طرح آن با تاریخِ تکوین و گسترشِ فقهِ اهل بیت(علیهم السلام)گره خورده است و از فقیهان با عنوان نایبان عام و منصوبان حاکم شرع و مانند آن یاد کرده اند.[2]
شیخ مفید، در تمامی ابواب فقه، معتقد است که در صورت پنهان بودن سلطان عادل و امام معصوم(علیه السلام)فقیهِ عادلِ دارای شرایط، جمیعِ امورِ مربوط به ولایت تشریعی وی را می تواند عهده دار شود.
آیا می توان گفت ولایت فقیه تنها یک برداشت فقهی از چند روایت است؟! اگر چنین است، چگونه محقّق ثانی ولایت را اجماعی می داند و صاحب مفتاح الکرامة، بر نیابت فقیه، ادّعای اجماع می کند؟[3] آیا یک برداشتِ کوچکِ فقهیِ چند فقیه را می توان مطلبی اجماعی و مربوط به همه ی فقها دانست؟ آیا می توان پذیرفت فقیه بزرگی چون صاحب جواهر، برداشت فقهی چند فقیه را، اقتضایِ ذوق فقاهت، و تردید در آن را ناشی از نچشیدن طعم فقاهت بداند؟![4] اگر مسئله ی ولایت فقیه، به این سستی است که به راحتی می توان آن را متزلزل کرد، چگونه فقیه فرزانه ای همچون امام خمینی(رحمه الله) آن را به قدری روشن و بدیهی می بیند که تصوّرش را موجب تصدیق و پذیرش آن می داند؟[5] اگر کسی بدون غرض، به چنین کلماتی[6] که درباره ی ولایت فقیه و جایگاه مستحکم آن در معارف و فقه شیعه ابراز شده است نگاه کند، انصاف آن است که حتّی به ذهنش هم خطور نمی کند که مطلب، مربوط به فهمِ شخصیِ چند فقیهِ انگشت شمار، از روایاتی اندک باشد و این گونه برخورد، با چنین مطلب مستحکم و ریشه داری، غیر علمی و بی انصافی است.
از آنچه گذشت، نادرستی این ادّعا که (برداشت فقهیِ چند فقیه از تعدادی روایات و استنتاج ولایت فقیه از آنها، به شدّت متأثّر از شیوه ی کشورداری غالب محیط پیرامون آنان بوده است.)[7] آشکار می گردد. در حقیقت، گوینده می خواهد با این ادّعا تلویحاً ولایت فقیه را نظریه ای استبدادی، سلطنتی و سرکوب کننده معرفی کند که بر اثر زندگی امثال نراقی(رحمه الله) و امام خمینی(رحمه الله) در حکومت های سلطنتی قاجاریه و پهلوی، پدید آمده است. آیا به راستی جایز است که انسان نظریه ای را که به هر دلیل مورد پسندش نیست، این چنین رد کند؟ در حالی که مطلب از مسلّمات و ضروریات فقه است و همه آن را پذیرفته اند و اگر اختلافی در بین است، نسبت به سعه و ضیق شعاع آن است.
پی نوشتها:
[1] محسن کدیور، دغدغه های حکومت دینی، ص 165.
[2] ر.ک: همین، جواب سوال 9.
[3] مفتاح الکرامة فی شرح قواعد العلامة، ج 10، ص 21.
[4] جواهر الکلام، ج 21، ص 297.
[5] امام خمینی، کتاب البیع، ج 2، ص 467.
[6] برای آگاهی بیش تر با سخن تعدادی از فقها که بحث نیابت عامّه را از اجماعیات و مسلّمات فقهی دانسته اند، ر.ک: محمد سروش، دین و دولت در اندیشه ی اسلامی، ص 546549.
[7] محسن کدیور، همان.
منبع: ولایت فقیه، مصطفی جعفرپیشه فرد، نشر مرکز مطالعات و پژوهش های فرهنگی حوزه علمیه (1381).





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین