با دقّت و ژرف اندیشی در پاسخ پرسش های این بخش، می توان دریافت که ادّعای بالا، بهره و حظّی از واقعیت ندارد، و نمی توان ولایت فقیه را محصولِ برداشتِ فقهیِ چند فقیه شمرد. بحث ولایت فقیه بحث تداوم و استمرار امامت در عصر غیبت است. سخن در آن است که وقتی خورشید عصمت پنهان بود، وظایفِ رهبریِ اجتماعیِ وی را، که قابل تعطیل نیست، چه کسی باید انجام دهد؟ همان گونه که شیعه این ادعای اهل سنّت را که (پیامبر برای پس از رحلت خود، فردی معین ننموده و بدون تعیین تکلیف، جامعه را به حال خود رها نموده است)، خلاف حکمت و خردورزی می داند و بیان می دارد که (چگونه خلیفه ی اوّل متفطّنِ ضرورتِ تعیینِ تکلیف برای خلافت پس از خویش می باشد، ولی رسول اکرم(صلی الله علیه وآله)تا این اندازه از آینده نگری بی بهره است؟) همین گونه، بحث درباره ی پس از حادثه ی عظیم غیبت مطرح خواهد شد که، آیا می توان پذیرفت که با پنهان شدن ولی عصر (عج) از چشمان شیعیان، برای آنان تعیین تکلیف نشده است و به حال خود رها گشته اند؟ چنین نظریه ای، علاوه بر آن که بر خلاف حکمت و خرد است و عقل آن را مردود می داند، بررسی متون فقهی، از همان ابتدا تا کنون نیز، آن را رد می کند و بررسی تاریخی نشان می دهد که سال ها پیش از وقوع غیبت، اهل بیت(علیهم السلام)در اندیشه ی آماده نمودن پیروان خویش برای این حادثه ی بزرگ بوده و با سوق دادن مردم به سوی فقیهانِ تربیت یافته در مکتب وحیانی خویش، در آنان آمادگی لازم را فراهم آورده اند؛ لذا از همان اوان غیبت کبری، فقیهانِ بزرگ، بحث ولایت فقیه را مطرح کرده اند و تاریخ طرح آن با تاریخِ تکوین و گسترشِ فقهِ اهل بیت(علیهم السلام)گره خورده است و از فقیهان با عنوان نایبان عام و منصوبان حاکم شرع و مانند آن یاد کرده اند.[2] شیخ مفید، در تمامی ابواب فقه، معتقد است که در صورت پنهان بودن سلطان عادل و امام معصوم(علیه السلام)فقیهِ عادلِ دارای شرایط، جمیعِ امورِ مربوط به ولایت تشریعی وی را می تواند عهده دار شود. آیا می توان گفت ولایت فقیه تنها یک برداشت فقهی از چند روایت است؟! اگر چنین است، چگونه محقّق ثانی ولایت را اجماعی می داند و صاحب مفتاح الکرامة، بر نیابت فقیه، ادّعای اجماع می کند؟[3] آیا یک برداشتِ کوچکِ فقهیِ چند فقیه را می توان مطلبی اجماعی و مربوط به همه ی فقها دانست؟ آیا می توان پذیرفت فقیه بزرگی چون صاحب جواهر، برداشت فقهی چند فقیه را، اقتضایِ ذوق فقاهت، و تردید در آن را ناشی از نچشیدن طعم فقاهت بداند؟![4] اگر مسئله ی ولایت فقیه، به این سستی است که به راحتی می توان آن را متزلزل کرد، چگونه فقیه فرزانه ای همچون امام خمینی(رحمه الله) آن را به قدری روشن و بدیهی می بیند که تصوّرش را موجب تصدیق و پذیرش آن می داند؟[5] اگر کسی بدون غرض، به چنین کلماتی[6] که درباره ی ولایت فقیه و جایگاه مستحکم آن در معارف و فقه شیعه ابراز شده است نگاه کند، انصاف آن است که حتّی به ذهنش هم خطور نمی کند که مطلب، مربوط به فهمِ شخصیِ چند فقیهِ انگشت شمار، از روایاتی اندک باشد و این گونه برخورد، با چنین مطلب مستحکم و ریشه داری، غیر علمی و بی انصافی است. از آنچه گذشت، نادرستی این ادّعا که (برداشت فقهیِ چند فقیه از تعدادی روایات و استنتاج ولایت فقیه از آنها، به شدّت متأثّر از شیوه ی کشورداری غالب محیط پیرامون آنان بوده است.)[7] آشکار می گردد. در حقیقت، گوینده می خواهد با این ادّعا تلویحاً ولایت فقیه را نظریه ای استبدادی، سلطنتی و سرکوب کننده معرفی کند که بر اثر زندگی امثال نراقی(رحمه الله) و امام خمینی(رحمه الله) در حکومت های سلطنتی قاجاریه و پهلوی، پدید آمده است. آیا به راستی جایز است که انسان نظریه ای را که به هر دلیل مورد پسندش نیست، این چنین رد کند؟ در حالی که مطلب از مسلّمات و ضروریات فقه است و همه آن را پذیرفته اند و اگر اختلافی در بین است، نسبت به سعه و ضیق شعاع آن است. پی نوشتها: [1] محسن کدیور، دغدغه های حکومت دینی، ص 165. [2] ر.ک: همین، جواب سوال 9. [3] مفتاح الکرامة فی شرح قواعد العلامة، ج 10، ص 21. [4] جواهر الکلام، ج 21، ص 297. [5] امام خمینی، کتاب البیع، ج 2، ص 467. [6] برای آگاهی بیش تر با سخن تعدادی از فقها که بحث نیابت عامّه را از اجماعیات و مسلّمات فقهی دانسته اند، ر.ک: محمد سروش، دین و دولت در اندیشه ی اسلامی، ص 546549. [7] محسن کدیور، همان. منبع: ولایت فقیه، مصطفی جعفرپیشه فرد، نشر مرکز مطالعات و پژوهش های فرهنگی حوزه علمیه (1381).
با دقّت و ژرف اندیشی در پاسخ پرسش های این بخش، می توان دریافت که ادّعای بالا، بهره و حظّی از واقعیت ندارد، و نمی توان ولایت فقیه را محصولِ برداشتِ فقهیِ چند فقیه شمرد. بحث ولایت فقیه بحث تداوم و استمرار امامت در عصر غیبت است. سخن در آن است که وقتی خورشید عصمت پنهان بود، وظایفِ رهبریِ اجتماعیِ وی را، که قابل تعطیل نیست، چه کسی باید انجام دهد؟
همان گونه که شیعه این ادعای اهل سنّت را که (پیامبر برای پس از رحلت خود، فردی معین ننموده و بدون تعیین تکلیف، جامعه را به حال خود رها نموده است)، خلاف حکمت و خردورزی می داند و بیان می دارد که (چگونه خلیفه ی اوّل متفطّنِ ضرورتِ تعیینِ تکلیف برای خلافت پس از خویش می باشد، ولی رسول اکرم(صلی الله علیه وآله)تا این اندازه از آینده نگری بی بهره است؟) همین گونه، بحث درباره ی پس از حادثه ی عظیم غیبت مطرح خواهد شد که، آیا می توان پذیرفت که با پنهان شدن ولی عصر (عج) از چشمان شیعیان، برای آنان تعیین تکلیف نشده است و به حال خود رها گشته اند؟
چنین نظریه ای، علاوه بر آن که بر خلاف حکمت و خرد است و عقل آن را مردود می داند، بررسی متون فقهی، از همان ابتدا تا کنون نیز، آن را رد می کند و بررسی تاریخی نشان می دهد که سال ها پیش از وقوع غیبت، اهل بیت(علیهم السلام)در اندیشه ی آماده نمودن پیروان خویش برای این حادثه ی بزرگ بوده و با سوق دادن مردم به سوی فقیهانِ تربیت یافته در مکتب وحیانی خویش، در آنان آمادگی لازم را فراهم آورده اند؛ لذا از همان اوان غیبت کبری، فقیهانِ بزرگ، بحث ولایت فقیه را مطرح کرده اند و تاریخ طرح آن با تاریخِ تکوین و گسترشِ فقهِ اهل بیت(علیهم السلام)گره خورده است و از فقیهان با عنوان نایبان عام و منصوبان حاکم شرع و مانند آن یاد کرده اند.[2]
شیخ مفید، در تمامی ابواب فقه، معتقد است که در صورت پنهان بودن سلطان عادل و امام معصوم(علیه السلام)فقیهِ عادلِ دارای شرایط، جمیعِ امورِ مربوط به ولایت تشریعی وی را می تواند عهده دار شود.
آیا می توان گفت ولایت فقیه تنها یک برداشت فقهی از چند روایت است؟! اگر چنین است، چگونه محقّق ثانی ولایت را اجماعی می داند و صاحب مفتاح الکرامة، بر نیابت فقیه، ادّعای اجماع می کند؟[3] آیا یک برداشتِ کوچکِ فقهیِ چند فقیه را می توان مطلبی اجماعی و مربوط به همه ی فقها دانست؟ آیا می توان پذیرفت فقیه بزرگی چون صاحب جواهر، برداشت فقهی چند فقیه را، اقتضایِ ذوق فقاهت، و تردید در آن را ناشی از نچشیدن طعم فقاهت بداند؟![4] اگر مسئله ی ولایت فقیه، به این سستی است که به راحتی می توان آن را متزلزل کرد، چگونه فقیه فرزانه ای همچون امام خمینی(رحمه الله) آن را به قدری روشن و بدیهی می بیند که تصوّرش را موجب تصدیق و پذیرش آن می داند؟[5] اگر کسی بدون غرض، به چنین کلماتی[6] که درباره ی ولایت فقیه و جایگاه مستحکم آن در معارف و فقه شیعه ابراز شده است نگاه کند، انصاف آن است که حتّی به ذهنش هم خطور نمی کند که مطلب، مربوط به فهمِ شخصیِ چند فقیهِ انگشت شمار، از روایاتی اندک باشد و این گونه برخورد، با چنین مطلب مستحکم و ریشه داری، غیر علمی و بی انصافی است.
از آنچه گذشت، نادرستی این ادّعا که (برداشت فقهیِ چند فقیه از تعدادی روایات و استنتاج ولایت فقیه از آنها، به شدّت متأثّر از شیوه ی کشورداری غالب محیط پیرامون آنان بوده است.)[7] آشکار می گردد. در حقیقت، گوینده می خواهد با این ادّعا تلویحاً ولایت فقیه را نظریه ای استبدادی، سلطنتی و سرکوب کننده معرفی کند که بر اثر زندگی امثال نراقی(رحمه الله) و امام خمینی(رحمه الله) در حکومت های سلطنتی قاجاریه و پهلوی، پدید آمده است. آیا به راستی جایز است که انسان نظریه ای را که به هر دلیل مورد پسندش نیست، این چنین رد کند؟ در حالی که مطلب از مسلّمات و ضروریات فقه است و همه آن را پذیرفته اند و اگر اختلافی در بین است، نسبت به سعه و ضیق شعاع آن است.
پی نوشتها:
[1] محسن کدیور، دغدغه های حکومت دینی، ص 165.
[2] ر.ک: همین، جواب سوال 9.
[3] مفتاح الکرامة فی شرح قواعد العلامة، ج 10، ص 21.
[4] جواهر الکلام، ج 21، ص 297.
[5] امام خمینی، کتاب البیع، ج 2، ص 467.
[6] برای آگاهی بیش تر با سخن تعدادی از فقها که بحث نیابت عامّه را از اجماعیات و مسلّمات فقهی دانسته اند، ر.ک: محمد سروش، دین و دولت در اندیشه ی اسلامی، ص 546549.
[7] محسن کدیور، همان.
منبع: ولایت فقیه، مصطفی جعفرپیشه فرد، نشر مرکز مطالعات و پژوهش های فرهنگی حوزه علمیه (1381).
- [سایر] آیا ولایت فقیه مسئله ای اجماعی و مورد اتفاق نظر همه ی فقیهان شیعه است، یا برداشت خاصّ بعضی فقها از روایات محسوب می شود؟[1]
- [سایر] آیا ذکر ولایت فقیه در متون فقهی می تواند به معنای ولایت سیاسی باشد و از آن می توان تأسیس نهاد دولت را فهمید؟[1]
- [سایر] اصطلاحات فقه، فقیه، ولایت فقیه را تعریف نمایید؟
- [سایر] اصطلاحات فقه، فقیه، ولایت فقیه را تعریف نمایید؟
- [سایر] می گویند که از لحاظ فقهی، ما حجت قطعی بر ولایت فقیه نداریم. اصل بر این است که هیج کس بر کسی دیگری ولایت ندارد مگر این که با حجت ثابت شود. حالا که با دلائل قطعی فقهی ثابت نشد پس بنا بر اصل عدم ولایت، فقیه بر دیگران ولایت ندارد.بنابرین، ولایت فقیه بدون پشتوانه محکم فقهی است؟
- [سایر] ولایت فقیه یک بحث کلامی است یا فقهی؟
- [سایر] آیا ولایت فقیه امری عقلی است یا فقهی است؟ و آیا در محدوده ولایت فقیه باید تابع مرجع باشیم یا تابع ولی فقیه؟
- [سایر] سلام ببخشید چند تا حدیث معتبر درباره ولایت فقیه و چند تا حدیث معتبر درباره ولایت مطلقه فقیه برام بفرستید
- [سایر] آیا ولایت فقیه یک نظریه فقهی جدید و از ابتکارات امام خمینی است؟ اصولاً دلیل بر ولایت فقیه در عصر غیبت و ضرورت آن چیست؟
- [سایر] آیا ولایت فقیه یک نظریه فقهی جدید و از ابتکارات امام خمینی(ره) است؟ اصولاً دلیل بر ولایت فقیه در عصر غیبت و ضرورت آن چیست؟
- [آیت الله بهجت] به دست آوردن فتوا ( یعنی دستور مجتهد ) چهار راه دارد: 1 شنیدن از خود مجتهد. 2 شنیدن از دو نفر عادل که فتوای مجتهد را نقل کنند. 3 شنیدن از کسی که مورد اطمینان و راستگوست، اگر اطمینان به کلام او دارد ، بنا بر احوط. 4 دیدن در رساله مجتهد، در صورتی که به درستی آن رساله اطمینان داشته باشد ، بنا بر احوط .
- [آیت الله مظاهری] مسلمان باید به اصول دین اطمینان داشته باشد (1)، و در احکام غیر ضروری یا باید مجتهد باشد که بتواند احکام را از روی دلیل به دست آورد، یا از مجتهد تقلید کند، یا از راه احتیاط طوری به وظیفه خود عمل نماید که اطمینان پیدا کند تکلیف خود را انجام داده است.
- [آیت الله مکارم شیرازی] زن نیز می تواند در چند صورت عقد را به هم زند: 1 دیوانه بودن شوهر 2 نداشتن آلت مردی 3 ناتوانی از نزدیکی جنسی 4 بیضه های او را کشیده باشند (تفصیل این مسأله و مسأله سابق در کتابهای مفصل فقهی آمده است).
- [آیت الله شبیری زنجانی] اگر انسان به فتوای مجتهدی عمل کرد نمیتواند از مجتهد دیگر تقلید کند، مگر آنکه مجتهد دیگر اعلم از مجتهد اول شده باشد که لازم است به فتوای مجتهد دیگر عدول کند.
- [آیت الله سیستانی] اضافه برداشت، در حقیقت، قرض گرفتن از بانک به شرط دادن سود است و در نتیجه قرض ربوی و حرام است، و سودی که بانک از مبلغ اضافه برداشت تقاضا میکند، از سودهای ربوی حرام به شمار میرود. البته اگر بانک دولتی یا مشترک باشد، اضافه برداشت از آن، نه به قصد قرض گرفتن از بانک، بلکه به قصد گرفتن مال مجهولالمالک به اذن حاکم شرع (مرجع) به نحوی که در مسأله دوّم گذشت اشکال ندارد.
- [آیت الله مظاهری] به دست آوردن فتوای مجتهد سه راه دارد: اوّل: شنیدن از خود مجتهد. دوّم: شنیدن از کسی که مورد اطمینان است. سوّم: دیدن در رساله مجتهد.
- [آیت الله جوادی آملی] .تقلید مجتهد متوفّا در ابتدا جایز نیست؛ ولی بقای بر تقلید میت, اشکال ندارد و بقای بر تقلید مجتهد میت باید به فتوای مجتهد مطلق زنده باشد; خواه فرد به آن عمل کرده باشد یا نه. اگر مجتهد متوفّا اعلم باشد، بقای بر تقلید او احتیاطاً واجب است و اگر مجتهد زنده اعلم باشد، عدول از مجتهد متوفا به مرجع زنده, واجب است.
- [آیت الله جوادی آملی] .هرگاه پیشانی را سهواً از زمین برداشت، نمیتواند آن را دوباره به زمین بگذارد, زیرا زیاده سجده محسوب میشود.
- [آیت الله مکارم شیرازی] گذاشتن قرآن روی عین نجس چنانچه موجب بی احترامی باشد، حرام است و باید آن را برداشت.
- [آیت الله اردبیلی] بنابر احتیاط عدول از مجتهد زنده به مجتهد زنده دیگر جایز نیست، مگر این که مجتهد دوم اعلم باشد که در این صورت عدول واجب است.